جدول جو
جدول جو

معنی مه دیدار - جستجوی لغت در جدول جو

مه دیدار
(مَهْ)
دارای دیداری چون ماه. با چهره ای چون ماه زیبا:
ترک مه دیدار دار و زلف عنبربوی بوی
جام مالامال گیر و تحفۀ بستان ستان.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

که چهرۀ زیبا و درخشان چون ماه دارد، ماه چهر، ماه چهره، ماه رخسار، ماه منظر، ماه طلعت، ماه سیما:
از آن ماه دیدار جنگی سوار
وزان سروبن بر لب جویبار،
فردوسی،
نگه کن که آن ماه دیدار کیست
سیاوش مگر زنده شد یا پریست،
فردوسی،
سکندر همان شب به تنها بخفت
نیامیخت با ماه دیدار جفت،
فردوسی،
غم نادیدن آن ماه دیدار
مرا در خوابگه ریزد همی خار،
فرخی
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + دیدار، بی جمال، زشت، (یادداشت مؤلف)، مقابل دیداری:
مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز
که باغ تیره شد و زردروی و بی دیدار،
فرخی،
رجوع به دیدار شود
لغت نامه دهخدا
شهر نهاوند را گویند، وجه تسمیۀ این شهر به ماه دینار این است که حذیفه الیمان وقتی بدین شهر فرود آمد مردی را در حرب اسیر گرفتند گفت مرا پیش امیر برید تا درباره شهر با وی گفتگو کنم، وی را پیش امیر بردند و او با امیر مصالحه کرد، نام این مرد دینار بود و از آن زمان باز نهاوند را ماه دینار خواندند و گویند ماه دینار نام کورۀ دینور می باشد، (از معجم البلدان) ... ماه کوفه نهاوند باشد ... وبسا نهاوند را به ماه دینار یاد کنند، (الجماهر ص 205)، و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره و ماهان و ماهات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
فرشته رو. فرشته سیما. آنکه چهره ای چون فرشته دارد. زیباروی:
فلک قدر ملک دیدار گردون فر دریادل
جهان آرای ملک افروز کشورگیر فرمان ران.
عمعق (دیوان چ نفیسی ص 190)
لغت نامه دهخدا
(هََ دی)
همسایه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیوسته ریخته شدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (نشوء اللغه ص 126)
لغت نامه دهخدا
آنکه صورتش در زیبایی قمر را ماند: نگه کن که آن ماه دیدار کیست سیاوش مگر زنده شد یا پریست. (شا. بخ 1076: 4)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دیدار
تصویر بی دیدار
بی جمال، زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با دیدار
تصویر با دیدار
خوش منظر و خوش آیند در دیدار، پدیدار، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دیوار
تصویر هم دیوار
دارای دیواری مشترک، همسایه هم جوار
فرهنگ لغت هوشیار
مجاور، هم جوار، همسایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد