که چهرۀ زیبا و درخشان چون ماه دارد، ماه چهر، ماه چهره، ماه رخسار، ماه منظر، ماه طلعت، ماه سیما: از آن ماه دیدار جنگی سوار وزان سروبن بر لب جویبار، فردوسی، نگه کن که آن ماه دیدار کیست سیاوش مگر زنده شد یا پریست، فردوسی، سکندر همان شب به تنها بخفت نیامیخت با ماه دیدار جفت، فردوسی، غم نادیدن آن ماه دیدار مرا در خوابگه ریزد همی خار، فرخی
که چهرۀ زیبا و درخشان چون ماه دارد، ماه چهر، ماه چهره، ماه رخسار، ماه منظر، ماه طلعت، ماه سیما: از آن ماه دیدار جنگی سوار وزان سروبن بر لب جویبار، فردوسی، نگه کن که آن ماه دیدار کیست سیاوش مگر زنده شد یا پَریست، فردوسی، سکندر همان شب به تنها بخفت نیامیخت با ماه دیدار جفت، فردوسی، غم نادیدن آن ماه دیدار مرا در خوابگه ریزد همی خار، فرخی
مرکّب از: بی + دیدار، بی جمال، زشت، (یادداشت مؤلف)، مقابل دیداری: مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز که باغ تیره شد و زردروی و بی دیدار، فرخی، رجوع به دیدار شود
مُرَکَّب اَز: بی + دیدار، بی جمال، زشت، (یادداشت مؤلف)، مقابل دیداری: مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز که باغ تیره شد و زردروی و بی دیدار، فرخی، رجوع به دیدار شود
شهر نهاوند را گویند، وجه تسمیۀ این شهر به ماه دینار این است که حذیفه الیمان وقتی بدین شهر فرود آمد مردی را در حرب اسیر گرفتند گفت مرا پیش امیر برید تا درباره شهر با وی گفتگو کنم، وی را پیش امیر بردند و او با امیر مصالحه کرد، نام این مرد دینار بود و از آن زمان باز نهاوند را ماه دینار خواندند و گویند ماه دینار نام کورۀ دینور می باشد، (از معجم البلدان) ... ماه کوفه نهاوند باشد ... وبسا نهاوند را به ماه دینار یاد کنند، (الجماهر ص 205)، و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره و ماهان و ماهات شود
شهر نهاوند را گویند، وجه تسمیۀ این شهر به ماه دینار این است که حذیفه الیمان وقتی بدین شهر فرود آمد مردی را در حرب اسیر گرفتند گفت مرا پیش امیر برید تا درباره شهر با وی گفتگو کنم، وی را پیش امیر بردند و او با امیر مصالحه کرد، نام این مرد دینار بود و از آن زمان باز نهاوند را ماه دینار خواندند و گویند ماه دینار نام کورۀ دینور می باشد، (از معجم البلدان) ... ماه کوفه نهاوند باشد ... وبسا نهاوند را به ماه دینار یاد کنند، (الجماهر ص 205)، و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره و ماهان و ماهات شود
فرشته رو. فرشته سیما. آنکه چهره ای چون فرشته دارد. زیباروی: فلک قدر ملک دیدار گردون فر دریادل جهان آرای ملک افروز کشورگیر فرمان ران. عمعق (دیوان چ نفیسی ص 190)
فرشته رو. فرشته سیما. آنکه چهره ای چون فرشته دارد. زیباروی: فلک قدر ملک دیدار گردون فر دریادل جهان آرای ملک افروز کشورگیر فرمان ران. عمعق (دیوان چ نفیسی ص 190)